اصحاب فیل

ساخت وبلاگ
یمن در دورترین نقطه‌ی جنوب غربی شبه جزیره عربستان قرار دارد که پیش از به دنیا آمدن حضرت رسول ص تحت سلطه‌ی حبشیان بود. حبشیان در یمن با ظلم و ستم و استبداد حکم‌رانی می‌کردند و در آنجا دولتی متشکل از حمیری‌ها که به قحطان از اعراب اصیل منتسب بودند، تأسیس کرده بودند.

ابرهه نیز از سوی پادشاه حبشه به عنوان استان‌دار در یکی از استان‌های یمن حکم‌رانی می‌کرد. او بسیار بداخلاق بوده و به خشونت و بدرفتاری مشهور بود. ابرهه پوستی بسیار سیاه، هیکلی درشت و موهایی پیچیده و کله‌ای گنده داشت. یکی از لب‌هایش شکاف بزرگی داشت (به اصطلاح امروزی لب شکری بود) و به همین خاطر به «الاشرم»  معروف بود. ابرهه همچون رؤسای حبشی خود یک مسیحی متعصب بود و با هر کس که مسیحی نبود، به شدت دشمنی می‌کرد.

و از جانب دیگر اعراب اهل یمن- علی‌رغم قساوت و ستمگری حاکمان بر آنان – بسیار به اصل و نسب تاریخی خود افتخار می‌کردند و خیلی دوست‌دار کعبه در مکه‌ی مکرمه بودند. با آغاز هر فصلی مشتاقانه خود را جهت رفتن به سوی کعبه برای زیارت و بزرگ‌داشت کعبه آماده می‌کردند. آنان رنج و مشقت سفر طولانی را با جان و دل تحمل می‌کردند و همین که به مقصد می‌رسیدند، خستگی از تنشان بیرون می‌رفت و جان و دلشان آرامش می‌یافت.

در این میان ابرهه همیشه در این فکر بود و از این و آن می‌پرسید؛ این خانه‌ای که عرب (هرساله) به قصد زیارت به سوی آن می‌روند، چگونه خانه‌ای است؟ در جواب به او گفته می‌شد که خانه‌ای ساده با ارتفاع کم در آن هیچ‌گونه ریزه‌کاری و معماری پیش‌رفته به کار نرفته و با هیچ زیورآلاتی تزیین نشده است. ابراهیم و اسماعیل ؛ درزمان‌های گذشته دیوارهای آن را بالا برده‌اند.

ابرهه با خود گفت: کاری می‌کنم که عرب‌ای یمن از این خانه روی گردان شوند و دیگر به زیارت آن نروند و آنان کسی یا چیزی جز من را دوست نداشته باشند. سپس دستور داد که کنیسه‌ای بزرگ بسازند. تمام توان و نیروهای خود را به کارگرفت و برای این منظور معماران ماهر و استادکاران زبردست و تیزبین را حاضر کرد. پول زیادی هزینه کرد و خودش شخصاً بر کار ساختن آن نظارت داشت. ولی این روش به هیچ‌وجه در تشویق و گمراه‌سازی مردم یمن تأثیری نداشت، بلکه بر اعتقادات خود پافشاری کردند و بی‌وقفه و درتمام فصول برای گرامی‌داشت و تکریم خانه‌ی کعبه همراه هدایایی زیاد به سوی آن روان بودند.

ابرهه به شدت حشمگین بود؛ چون نتوانسته بود از زحمات زیادی که کشیده بود، نتیجه‌ای حاصل نماید. سوگند خورد که خانه کعبه را منهدم و نابود نماید و برای این منظور هر چه امکانات داشت، مهیا ساخت و پادشاه حبشه را از تصمیم خود آگاه ساخت. با آب و تاب زیادی از اهمیت و عظمت کارش و نتایج آن – که فواید زیادی عاید پادشاه حبشه خواهد گردید- برای او تعریف کرد. هزاران سرباز با تجهیزات کامل از پایتخت مملکت خارج شدند، در حالی که پرچم‌ها برافراشته شده بودند و در پیشاپیش لشکرطبل‌زنان به کوبیدن طبل مشغول بودند. ابرهه در پیشاپیش لشکریانش فیلی بزرگ و قوی قرار داده بود. بزرگی هیکل فیل به حدی بود که هیچ‌کس در سرزمین عرب و درغیر آن چنین فیلی ندیده بود. بر پشت آن فیل هودج بزرگی قرارداشت که فرمانده را از خطر ضربه‌های نیزه‌ها و تیرهایی که تیراندازان پرتاب می‌کردند، محافظت می‌کرد. همچنین برای جلوگیری از ضربه‌های  شدید، سر فیل به وسیله پوست‌های کلفت پوشیده شده بود. هدف از به کارگیری این فیل در پیشاپیش سپاه، به کارگیری آن در ویران ساختن خانه‌ی کعبه بود؛ چون فیل قادربود با کوبیدن سرش به دیوارهای کعبه ضربه‌های سختی به آن وارد نماید و سنگ‌های آن را از جا بکند و دیوارها فرو ریزد. 

خواننده‌ی عزیز! دراین جا ممکن است این سؤال برای شما پیش آید که به راستی چرا ابرهه از فیل استفاده کرد؟ آیا ابرهه نمی‌توانست به سربازانش دستور دهد که با دستان خود خانه‌ی کعبه را ویران کنند؟ چرا که نه؟ می‌توانستند به سادگی این کار را انجام دهند. ولی ابرهه مغرور و مستبد می‌خواست با به کارگیری یک حیوان و استفاده از نیروی عجیب آن رمز توحید و یکتاپرستی مردم عرب را که خانه‌ی کعبه بود، ویران کرده و با این روش آنان را تحقیر می‌کرد و می‌خواست چنین وانمود کند که خانه‌ی کعبه هیچ ارزشی ندارد.

اما نصیبش (همچنان که خواهیم دید) خواری و ذلت و عبرت همیشگی بود.

وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّـهُ ۖ وَاللَّـهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (آل عمران/54)

«و آنان تدبیرو چاره‌اندیشی می‌کردند و خداوند نیز تدبیر و چاره‌اندیشی می‌کرد و خداوند بهترین چاره‌اندیشان است.»

ابرهه به همراه سپاه کثیفش که مسلح به انواع سلاح آن روز بودند، به راه افتادند. در راه سرزمین‌های زیادی را پشت‌سر گذاشته و کوه‌ها و بیابان‌ها را طی می‌کردند. گرد و غبار زیادی براثر برخورد سم اسب‌هایشان و پای فیل‌ها به هوا برخاسته بود، به‌گونه‌ای همه جا را گرفته بود. گویی زمین زیر پای لشکریان و نیزه‌دارانش به لرزه آمده و همچون زلزله می‌لرزید. ابرهه بر فیل مخصوص خود سوار شده، لباس‌های حریر و گران‌بها بر تن کرده بود و پوست سیاهش در زیر نور درخشان خورشید برق می‌زد. همه جا از سوارکاران ماهر و چابک پرشده بود سوارکارانی که پرچم‌هایی در دست و نمادهایی با رنگ‌ها و نقش‌های مختلف و زرنگار در دست و بر سرداشتند. در حقیقت آن قدر زیاد بودند که زمین را پر کرده و درهمه جا پراکنده شده بودند.

بعضی از قبایل عرب از جمله «تهامه» و «عسیر» از نیت ابرهه و هدفش از خروج از یمن و قصد تخریب خانه‌ی کعبه آگاهی یافتند و غیرت حماسی آن‌ها تحریک شد و خون در رگ‌هایشان جوشید. بزرگان و رهبران آن‌ها، ایشان را به مقابله با آن سپاه بنیان کن و آن طوفان خانمان برانداز و دفاع از خانه‌ی کعبه و جلوگیری از ویران نمودن آن تشویق نمودند. میان آنان و سپاه ابرهه درگیری‌هایی روی داد که با توجه به ازدیاد سپاه ابرهه و آمادگی و مسلح بودن آنان و موجب عقب‌نشینی آنان گردید. ابرهه به سرعت و تقریباً بدون هیچ مانعی به پیش‌روی خود ادامه می‌داد. به گونه‌ای که مانند سیلی ویرانگر سدها را خراب و موانع را از پیش پای خود برمی‌داشت و به دنبال خود فقط ویرانی و خرابی را برجای می‌گذاشت، تا این که به مکه نزدیک شد.

لشکر در مسیر راهش توقف کرد. ابرهه دستور داد که در گوشه و کنار اردوگاه برپا کنند تا استراحت نموده و تجدید قوا نمایند. سپس دستور حمله به مکه را صادر و کعبه را ویران خواهد نمود!

در این هنگام مردم قریش نصیحت شیخ خود عبدالمطلب بن‌هاشم‌بن عبدمناف را پذیرفتند که آرامش خود را حفظ کنند و به صورت دسته‌جمعی از مکه خارج شده و به کوه‌ها و دره‌های اطراف شهر پناه بردند، تا در امان بمانند و درمقابل سپاه ابرهه هیچ‌گونه مقاومتی ننمایند؛ چرا که امکان پیروزی بر آنان وجود ندارد. (این بدان خاطر بود که) عبدالمطلب در آن زمان رئیس قبیله‌ای قریش بود و دارای نفوذ خاصی در میان مردم بود و همگی به رأی و نظر او احترام می‌گذاشتند.

فرمان‌دهان و سوارکاران سپاه ابرهه به هرطرف می‌تاختند و به این سو و آن سو می‌رفتند و با مردم برخورد تند و پرخاشگرانه می‌نمودند و چراگاه‌ها و علفزارهای قریش را تصرف می‌کردند و علف‌های چیده شده‌ی آنان را برای خوراک اسب‌هایشان به زور از آنان می‌گرفتند. دراین هنگام به گله‌ای از شتران و گوسفندان عبدالمطلب برخورد کردند و همه‌ی آن‌ها را غارت کردند. این خبر به گوش عبدالمطلب رسید و نزد ابرهه رفت تا آن‌ها را پس بگیرد.

در میان سپاه ابرهه یکی از بزرگان قبایل عرب وجود داشت که رعیت و تحت حاکمیت ابرهه بود، و این فرد قبلاً عبدالمطلب را می‌شناخت و از صداقت و خوش‌رفتاری عبدالمطلب باخبر بود و با او دوست بود. عبدالمطلب به لشکرگاه ابرهه آمد و رفیقش را دید و ضمن سلام و احوال‌پرسی، از او خواست که او را درمقابل ابرهه یاری کند. چیزی نگذشت که ابرهه باخبر شد که رئیس و بزرگ قریش (عبدالمطلب) می‌خواهد با او دیدار و گفت و گو نماید. (ابرهه با شنیدن این خبر به خیال این که عبدالمطلب برای عذرخواهی یا تسلیم شدن نزد او آمده خوش‌حال شد) و به او اجازه‌ی ورود داد. ابرهه بر روی صندلی بلندی که تخت پادشاهان شبیه بود، نشسته بود. دسته‌ای از غلامان او را با پر پرندگان باد می‌زدند و خنک می‌کردند. دسته‌ای دیگر در اطرافش بر نیزه‌های براق و محکم تکیه زده بودند و گروهی شمشیر به دست در حالی که از چشمانشان خشم و غضب می‌بارید، به نگهبانی او مشغول بودند.

تمامی صحنه‌ها و مناظر نشان از قدرت و عظمت ابرهه بود و همگی ترس‌آور. اما هنگامی که عبدالمطلب وارد شد، نه تنها ترسی و دل‌هره‌ای از خود نشان نداد، بلکه در کمال اطمینان و آرامش در کنار ابرهه نشست. این در حالی بود که عبدالمطلب قامتی بلند، گردنی افراشته و ریشی سفید و زیبا داشت. به همین دلیل جایگاه و مقامش نزد ابرهه والا به نظر رسید و به او احترام گذاشت به همین دلیل بود که او را در کنار خود نشاند، به رویش خندید و به نرمی با او سخن گفت. سپس از نیاز و درخواست او پرسید. عبدالمطلب نیز بدون هیچ‌گونه نگرانی ولکنت زبان و یا تملق و چاپلوسی گفت: من آمده‌ام تا شتران و گوسفندانم را به من بازگردانی! در این هنگام ابرهه با تعجب به او نگریست و آشکارا و با صراحت تمام به او گفت: هنگام ورود هیبت و شکوه فراوانی در نزد من داشت و فکر می‌کردم که پیرامون ویران کردن مکه با من سخن می‌گویی. آمده‌ای که درباره مقدّس‌ترین خانه (کعبه) در نزد عرب از من درخواست گذشت و بخشش نمایی، از من خواهش کنی که از ویران کردن آن‌جا صرف‌نظر کنم. اما می‌بینم که تو تنها درخواستی شخصی از من می‌نمایی به این ترتیب خیال و گمان‌هایی که ابرهه در مورد عبدالمطلب داشت، باطل شد.

عبدالمطلب اصلاً خود را نباخت (دست و پای خود را گم نکرد) و هیچ خمی به ابرو نیاورد، بلکه با اعتماد به نفس تمام و بسیار دلیرانه و در کمال آرامش اطمینان گفت: سرورم! به همین خاطر است که می‌گویم: «صاحب شتران منم و کعبه نیز صاحب خود را دارد و از آن حمایت خواهد کرد.»

بله! کعبه صاحبی دارد و در مقابل گزند دشمنان و هجوم بدخواهان از آن حمایت می‌کند. این سخنان از ته دل عبدالمطلب و با ایمانی راسخ و وجدانی بی‌آلایش سرچشمه می‌گرفت. او و امثال او که در آن روزگار دل‌هایشان را غبار بت‌پرستی و عقل‌هایشان را گرد و خاک اباطیل و دوری از حقیقت پوشانده بود. آنانی که راه راست را گم کرده و به جای پرستش خدا بت‌ها را می‌پرستیدند و در توجیه عمل زشت خود می‌گفتند:مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِيُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّـهِ زُلْفَىٰ (زمر/3)

«... ما به این خاطر این بت‌ها را عبادت می‌کنیم تا ما را به خدا نزدیک سازند...».

ابرهه مغرور و متکبر که در شاهراه گمراهی و ضلالت سیر می‌کرد، قادربه درک معنی جملاتی که از دهان عبدالمطلب خارج می‌شد و می‌گفت خداوند از کعبه حمایت خواهد کرد، نبود. در کمال تمسخر و استهزاء دستور داد که گله‌های شتران را به او باز پس دهند و از مجلس بیرونش کنند.

ابرهه خود را برای حمله نهایی آماده ساخت و نیروهایش را سازمان‌دهی نمود. سپس به بعضی از افسران و فرمان‌دهانش دستور داد که فیل بزرگ را (که طلایه‌دار سپاه و نیرومندترین فیل‌ها بود) به سوی مکه برانند و آن را به گونه‌ای آماده و تهییج کنند که به صورت ناگهانی به کعبه حمله برده و آن را ویران نماید.

اما فیل به هیچ‌وجه از جایش تکان نمی‌خورد و هر چه آن را ندا می‌دادند و با چوب و عصا و شلاق بر سر و رویش می‌زدند، فایده‌ای نداشت و همچون کوه استوار یا صخره‌ای محکم در جای خود ایستاده و از جایش تکان نمی‌خورد و با کمال تعجب هرگاه آن را به سمت مخالف کعبه می‌راندند با وجود این که مردمان و موانع زیادی پیش رویش بود در نهایت بی‌توجهی به آنان به سرعت پیش می‌گرفت، (ولی) این تاریکی به خاطر هجوم پرندگان بود که پی‌درپی و پشت‌سرهم می‌آمدند و سایه‌ی آن‌ها زمین را تیره و تار کرده بود و در منقارهایشان سنگ‌ریزه‌هایی داغ و سوزان داشتند و آن‌ها را بر سرسپاه ابرهه فرو می‌ریختند و آنان را یکی پس از دیگری از بین می‌بردند.

عمل این پرندگان درآن زمان شبیه به هجوم هواپیماهای شکاری موشک‌انداز بود که موشک‌ها و راکت‌های خود را به کمک دستگاه‌های رادار و کنترل از راه دور دقیقاً بر سر دشمن فرو می‌ریزند و آن‌ها را پی‌درپی و یکی پس از دیگری از بین می‌برند. بدین ترتیب کید (حیله و مکر) و نقشه‌ی ابرهه باطل شد و سربازان و لشکریانش یکی پس از دیگری بر زمین می‌افتادند و لاشه‌هایشان بر روی خاک همچون کاه جویده‌ای (نشخوار) می‌ماند که گویا حیوانی آن را دور انداخته است تا این که خود ابرهه با دیدن این صحنه‌ها دچار ترس و وحشت شدیدی گشت و به هر سو می‌تاخت تا راهی برای فرار از این مهلکه بیابد.

او که مقاوم‌ترین و بزرگ‌ترین وسیله‌ی جنگی (آن زمان را) که فیل غول پیکرش بود، برای نابودی و ویرانی خانه‌ی کعبه و خانه‌ای که اولین خانه‌ای بود که خداوند آن را در زمین بنا کرد به کار گرفت، ولی خداوند بزرگ قدرت خود را نشان داد و مکرو حیله‌ی ابرهه را باطل و مردود ساخت. آن هم به وسیله‌ی حیوانی ضعیف و کوچک که پرندگان کوچک و در حال پروازی بودند که به منقارهای خود سنگ‌های گداخته‌ی مرگ‌باری را حمل می‌کردند.

 وَمَكَرُوا وَمَكَرَ اللَّـهُ ۖ وَاللَّـهُ خَيْرُ الْمَاكِرِينَ (آل عمران/54)

«و آنان تدبیرو چاره‌اندیشی می‌کردند و خداوند نیز تدبیر و چاره‌اندیشی می‌کرد و خداوند بهترین چاره‌اندیشان است».

به این ترتیب دست ستمگران و گناه‌کاران از تجاوز به بیت‌الله الحرام (خانه‌ی خدا) کوتاه گشت و بدون شک می‌بایست اراده‌ی خداوند محقق گردد، به این‌که (روزی از روزها) از آلودگی بت‌ها پاک گردد. و آثار پلید شرک و بت‌پرستی آن زدوده شود. همچنان که در عهد ابراهیم و اسماعیل – سلام و درود خدا بر آن‌ها باد- چنین شد و آنان کعبه را بازسازی نمودند. به (برکت) ولادت سرور مخلوقات ـ محمد المصطفی ـ درود و سلام خدا براو باد ـ از گزند حمله‌ی ناجوانمردانه سپاه فیل مصون و محفوظ ماند.

در این سال که به عام الفیل (سال فیل) مشهور گشت، پیامبر بزرگ‌وار اسلام و سرور مخلوقات و امام و رهبر پرهیزگاران به دنیا آمد.


برچسب‌ها: اصحاب فیل انجمن طلاب مدرسه علوم دینی توحیدیه کهیر...
ما را در سایت انجمن طلاب مدرسه علوم دینی توحیدیه کهیر دنبال می کنید

برچسب : اصحاب,فیل, نویسنده : tohidyekahiro بازدید : 79 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 14:20